زينب اي نابترين کلمه در کتاب آفرينش، اي شعر رساي حضور، اي مادر حيا و فرزند پاکدامني! کبوتر خيالم را به اوج کدامين شاخسار وجودت پرواز دهم که عاجزانه باز نگردد. تو از نسل اقيانوسي که چشمان انديشه در امتدادت به ساحل نميرسند. تو از نسل آفتابي که در محضرت سر به زير بايد بود، تو فرزند کوثري و درياي مهربانيت را کرانه نيست. زينب اي مادر صبر! چه بگويم از مقام صبوريت که صبر از تو معنا يافته است. تو بر بلندايي از معرفت نشستهاي که برترين ايثارها در پيشگاهت ناچيز مي نمايد. دستان نماز نشستهات بعد از آن روز پرهراس تاريخ استواري دين بود آنگاه که دستان لرزانت را به قنوت گشودي، هزار هزار فرشته بر آن بوسه زدند. تو فرزند فصاحتي که اعجاز کلامت، دل سنگ کوفيان را به لرزه درآورد و از کوير خشکيده چشمان پرگناهشان، اشک ندامت جاري ساخت. کلماتت زلال باران بود که بر کوير قلب عطشناک کوفيان باريد. |
درباره این سایت